PDF رمان :هوکاره
نویسنده: مهسا عادلی با لینک مستقیم
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
تعداد صفحات : 2056
خلاصه رمان:
داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری میکنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا میشود؛ دختری که مهارتش در تئاتر و بازیگری زبانزد است. در سوی دیگر داستان دیاکو وجود دارد. دیاکویی که نزدیکانش قصد زمین زدن او را دارند، اما با برگشت او به ایران ورق برمیگردد و همه چیز را تغییر میدهد …!
قسمتی از داستان هوکاره :
-خسته نباشی پسرم، خوش اومدی، واست شام گرم کنم؟ آروکو نوازش انگشتان مادر را به جای تجسم، احساس کرد و لبخندی توام با غمش لبهایش را طرح داد. -نه عزیز دلم شام با ال آی بودم! طناز تبسم کرد و تکانی به تن خواب رفته اش داد بدون شک تخت سفت و سخت آخرین گزینه برای خواب
رفتن بود، اما زمان غرق شدن در خاطرات دوری که در ذهنش نزدیک پنداشته میشدند، مهم نبود مکان ناهشیاری زمین خدا باشد یا پرقو! سایه درختان آغشته به مهتاب روی چهره پسر سوسو میکردند و ضربان قلب طناز را بالا میرفت. گناه بود اما آروکو عزیز تر از دو کودک دیگرش بود. آروکو بوی همانی
را میداد که نبود تا بتواند برایش مادری کند. -آروکو فردا یادم بنداز واسه اون بچه چند تا ظرف غذا بکشم وقت نداره که همش غذای بیرون. احساسات خودشان را در چهره پسر ورق زدند. لحظه ای غم و افسوس و حسرت و حال خنده. پسر خود را جلو کشاند. روی پا شد و تن کنار مادر روی تخت انداخت.
-یه کم مادر شوهر بازی در بیار خب! چیه انقدر با اون وزه خوبی؟ اصلا من میرم کات کنم باهاش… زنم نشده، بشه چه میکنی. طناز با خنده دست به چانهی پسر انداخت. سر او را از خود جدا کرد و چشم غره ای نثار پسرکش کرد. -ال ای عین مارال میمونه برای من، ماشالله ماشالله مثل قرص ماهه …